نگفتمت ...

نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم

در این سراب فنا چشمه حیات منم

وگر به خشم روی صد هزار سال ز من

به عاقبت به من آیی که منتهات منم

نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی

که نقش بند سراپرده رضات منم

نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی

مرو به خشک که دریای باصفات منم

نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو

بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم

نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند

که آتش و تبش و گرمی هوات منم

نگفتمت که صفت‌های زشت در تو نهند

که گم کنی که سرچشمه صفات منم

نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت

نظام گیرد خلاق بی‌جهات منم

اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاست

وگر خداصفتی دان که کدخدات منم

"مولوی"

بوف کور و...

کتاب بوف کور نوشته صادق هدایت را دوست دارم .

 

 

دوستانی هم بودند که یا از روی کین یا مهر خواندن آثار صادق هدایت و بالاخص بوف کور را می خواستند بر حذر داردم .

اما حالا با این دوستان مخالفتی نمی کنم ولی بهشان میگویم شما که اینقدر به مانند اسپند روی اجاق سرخ می شوید حتی یکبار یک پاراگراف از آثار هدایت خوانده اید؟ و پاراگراف اول بوف کور و البته معروفش به یادم می آید:

در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره در انزوا روح را اهسته می خورد و می تراشد.
این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش امدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند ان را با لبخند شکاک و تمسخرامیز تلقی کنند.
زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پبدا نکرده و تنها داروی فراموشی توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیله ی افیون و مواد مخدره است ولی افسوس که تاثیر این گونه داروها موقت است و پس از مدتی به جای تسکین بر شدت درد می افزایند...

کمی نوشته ...

دیروز
می گفتیم ناشد است بد گمانی رنگ حقیقت بگیرد . مگر می شود دیگرانی که به اشان اعتماد داریم شیطان خوی شوند ؟ مگر می شود دوستان فقط نقابی بر چهره هاشان باشد که می گویند تو را دوست میداریم؟ .


امروز

چهره ها از پس نقاب خارج شده اند .

هنوز هستند عده ای که می گویند دوستت داریم ولی یادشان رفته با نقابی بر چهره هاشان مرا کوفتند .


فردا

خدا نخواست که آفریده اش طعم تلخ اضمحلال را بیشتر تجربه کند و نخواست دوستان نقاب زده خنجری بتوانند دیگر از پشت فرو کنند .
آنهایی که شمرگونه سر از حقیقت خواستند جدا کنند نشسته به گوشه ای طعم تلخ شکستشان را تجربه می کنند .

امروز با امید ، فردا را باید نگریست .

قضاوت ممنوع

به چه صورتی باید به انسانها فهماند قضاوت نکنند؟

خیلی از مردم فکر می کنند قضاوت عملی ساده است که یک طرف محکوم و طرف دیگر حاکم باشد .


ما را چه شده عملی که گذر بر لبه تیغ است را انجام میدهیم و نتیجه قضاوت خودمان را به اطلاع دیگران می رسانیم؟ .
ولی باید بدانیم وقتی نقش قاضی و هییت منصفه و ... انجام میدهیم و با قضاوات خود آبروی دیگری را می بریم . یادمان نیست یا نمی خواهیم به یادمان بیاید که ریختن آبروی مومن گناهش از تخریب کعبه بالاتر است .

پینوکیو ...

بعضی افراد از فرط حماقت که نام سادگی را برمی گزینند مرا یاد کارتون دوران کودکی ام پینوکیو می اندازند . عده ای هم در پی فریب او هستند که مرا یاد گربه و روباه می اندازند .


اما آن داستان که بر پایه داستان ایتالیایی بود پیامی بود برایمان وقتی پینوکیو دروغی میگفت قابل شناسایی می شد .
گربه نره و روباه مکار هم از سادگی یا بهتر بگویم حماقت پینوکیو کمال سو استفاده می کنند .
ادامه دارد ...