مراد بیگ (خسرو شکیبایی) که تو کارخونه آدم سازی خاله لیلا(ژاله علو) تازه شروع کرده بود آبدیدگی رو داشت با خاله لیلا توی دشت میرفت که چشم مراد بیگ افتاد به یک جونوری ، مراد ببگ میخاد بکشش که خاله لیلا نمیذاره .
بهش میگه مگه تو بهش حون دادی که حالا می خوایی بگیری؟
یک روز جایی بودم که دو نفر داشتن با هم صحبت می کردند .
اون یکی گفت فلانی خیلی وضعش خوب شده ها باید حالش رو بگیریم